پیام دایکندی

دایکندی یعنی سرزمین دلیر مردان

پیام دایکندی

دایکندی یعنی سرزمین دلیر مردان

فرهنگ و عنعنات مردم دایکندی

فرهنگ و عنعنات مردم دایکندی

 

فرهنگ ازدواج:

فرهنگ ازدواج در دایکندی هم جالبی ها و نکات قابل ستایش دارد و هم مشکلات و اعمال تاسف بر انگیز.

از نکات جالب و قابل ستایش آن نزدیکی بیش از حد خانواده های پسر و دختر می باشد که در دیگر جوامع کمتر دیده می شود. وقتی پسر و دختر دو فامیل باهم پیوند زناشویی می بندند، آنها با هم« خویش» می شوند و این خویشی پیوند بسیار محکمی را بین آنها بوجود می آورد. از آن به بعد آنها در تمام خوشی ها و غمهای همدیگر شریک  هستند و هرکدام تا حد توان سعی میکند به دیگری خوبی نماید.

 

اما مشکلات نیز فراوان است. ازدواج اجباری،زودهنگام، در نظر نگرفتن تناسب سنی دختر و پسر و عدم مصلحت با آنها از نواقص ازدواج در دایکندی است.

 

این واقعیت های تلخ بیشتر در دوبیتی های انعکاس یافته است که از زبان زنان و دختران جوان روایت شده است، زنانی که هیچ همدلی ندارند و در گوشه آشپز خانه دودی شان، کنار اجاق پر از خاکستر در حال که سوزنی در دست دارند و خامک دوزی میکنند، درد های شان را در هیچستان سکوت فریاد می کشند.

 

ازدواج اجباری:  ژاله ژاله موشونه اودیده مه

 

                بابه مه خیر نبینه از گله مه

 

                خسر مادر مه سر مه قار موشونه

 

                باچه شی خاتو گره در بلی مه

 

 

 

             اگر مردم کفنم تافته باشد

 

             سر قبرم جوان کاکه باشد

 

             جوان کاکه گک پیچی شی لخشوم

 

             از تی خاک موگوم صدقه ی تو موشوم

 

در نظر نگرفتن تناسب سنی:

 

کوکو بند بله کرکر موکونه

 

خسته ریزه آدمه پیر موکونه

 

خسته ریزه دیگه عیبی ندارد

 

سر جاگه گه آمد خیر موکونه

 

تا اینجا با کلیات فرهنگ ازدواج در دایکندی آشنا شدیم، اما این فرهنگ از جزئیات فرعی زیادی برخوردار است که در ذیل ذکر می شود.

 

خواستگاری:

 

 خواستگاری را در دایکندی در ابتدایی ترین مرحله اش مادر پسر انجام می دهد، اوست که دختری را از بین دختران قریه برای پسرش بر میگزیند و بعد از مشورت با خانواده موضوع را با مادر دختر در میان می گذراد، اگر آنها موافقت کردند بعدا پدر پسر با چندتا ریش سفید و کلانتر که معمولا کلان قریه،کاکا و یا دایی پسر است؛ می روند رسما دختر را برای پسر خواستگاری میکنند و گله دختر( شیر بها)،روز خویشی گری(نامزدی)، کشتنی( حیوانی که در روز نامزدی باید کشته شود)، مقدار آرد، روغن و . .. را تعیین میکنند.

 

یک روز پیش از روز نامزدی « آشار خاشه» ( مقدار هیزم برای مصرف در شب نامزدی) و طویانه( آرد، حیوانی برای کشتن، روغن و ...) در خانه پدر دختر می برند و کشتنی را می کوشند. فردا مردم قریه را سر طوی خبر می کنند و آنها جمع شده نان می خورن. بعد از نان یکی از ملاها و یا ریش سفیدان محل از پدر دختر و پسر می پرسند ما را برای چی اینجا جمع کرده اید؟ آنها موضوع را در میان می گذارند و مقدار پول نقد و همچنین اجناسی را که از طرف خانواده پسر آورده شده است بعد از قیمت گذاری تحویل پدر دختر می نمایند و در اخیر در حق دختر و پسر دعا می نمایند و مراسم پایان می یابد.

 

قابل ذکر است که سن ازدواج در دایکندی برای پسران از پانزده بالاتر و برای دختران از سیزده سال به بعد است. همچنین گله( شیربها) فعلا بین چهار تا پنج لگ افغانی است که نصفش نقد و نصف دیگر جنس است. اجناس را معمولا بیش تر از معمول قیمت میگذارند.

 

پیرو لچک:

 

این مراسم یکی از جالب ترین فرعیات ازدواج در دایکندی است. در این روز که معمولا بیست روز الی یک ماه بعد از مراسم نامزدی است، خانواده پسر مقدار لباس، چادر، لوازم آرایشی و تزیینی، کفش،همچنین یک جوره لباس برای مادر دختر، خواهر و عمه او می برند.در این اواخر مقدار لباس بصورت بسیار افراطی افزایش یافته است و خانواده پسر حداقل باید پانزده دانه پیراهن زنانه برای خانواده دختر بر علاوه لباس برای دختر که کمتر از پنج جوره نیست، ببرند.این مراسم بنام «پایوازی» نیز مشهور است، بعد از این مراسم پسر مدت بیست روز الی یک ماه در خانه دختر می باشد و بعد از آن رفت و آمدش آزاد است، هروقت دلش خواست می تواند رفت و آمد داشته باشد. بعد از مدتی که پسر در خانه نامزدش است، خانواده دختر فامیلین و اقوام شان را جمع می نمایند و طی مراسم خاصی داماد شان را لباس نو به تنش کرده دوباره بخانه اش می برد.

 

خانواده پسر نیز یک بز ویا یک گوسفند را می کشند و از مهمانان شان پذیرایی می کنند. در اخیر برای مردان هر مرد 50 افغانی  بعنوان « جمه» داده می شود. زنان نزدیک را پیراهن و بقیه را نیز همانند مردان جمه می دهند.

 

 مراسم عروسی:

 

روز عروسی از همه مراحل ازدواج مهمتر و از اهمیت بیشتری برخوردار است. برای برگزاری این مراسم طوری که قبلا در بخش مراسم نامزدی ذکر شد اجناس و مواد مورد نیاز را روز قبل از روز مراسم،تهیه می نمایند و به خانه پدر عروس انتقال می دهند.خانواده های پسر و دختر اقوام و نزدیکان خود را برای شرکت در مراسم عروسی عزیزان شان در شب دعوت میکنند. خانواده پسر بیشتر از شش تن از زنانی را که در نان پختن در بین قریه مشهور است می فرستد تا نان طوی را پخته نمایند. عده ی از مردان مسئول دیگ نمودن و درست کردن شوروا می شوند. آنها بعد از اینکه گاو و یا احیانا بز و گوسفندی را که از طرف خانواده پسر آورده شده می کشند، دیگ های کلانی را پیدا می نمایند و گوشت را در دیگ می اندازند و تا صبح نیز از آن مواظبت میکنند.

 

جالب اینجاست وقتی که گاو یا حیوانی دیگری را می  کشند مادر پسر و یا خواهر و عمه اش در آنجا حاضر است و فورا روده و شکمبه آن را گرفته و می برند به خانه خود شان  و شبانه آن را می شویند و پخته می کنند و می خورند. این کار را به این عجله به این خاطر انجام می دهند که کسی دیگر دسترسی به روده حیوان نداشته باشد؛ زیرا آنها اعتقاد دارند که اگر کسی روده حیوانی را که  برای مراسم عروسی کشته می شود گره بزند، داماد دسته بسته می شود( در شب زفاف مشکل پیدا میکند.)

 

مراسم حنا بندان: مراسم حنا بندان نیز در شب عروسی انجام می شود. در شب عروسی بعد از اینکه مهمانان را نان دادند و داماد توانست با دوستان و آشنایانش که در محفل حاضر است احوال پرسی نماید؛ اتاق خلوتی را آماده میکنند و لحاف می اندازند تا داماد و عروس بتوانند راحت بخوابند. دوتا زن از نزدیکان عروس مقداری حنای آماده شده را گرفته و می برد در سر لحاف به دستان عروس و داما می بندد. داماد مجبور است مقدار پول به زنانی که حنا را بسته کرده است بپردازد( 1500-2000 افغانی)در غیر آن در فردا ممکن است با جنجال روبرو شود.

 

فردای آن روز تمام کسانی که از طرف خانواده پسر به خانه دختر آمده بودند دوباره بر میگردند. تمام اقوام، همسایگان و برزگان محل را جمع میکنند و دسته جمعی در حدود ساعت ده قبل از ظهر به طرف خانه عروس حرکت میکنند. در قدیم رسم بود که برای آوردن عروس اسب پیدا میکردند و عروس را بالای اسب به خانه اش می رساند ولی اکنون پسر پنج- شش موتر تهیه می نماید و زنان را با موتر انتقال می دهد.

 

بعد از صرف غذا لباس های داماد را می آورد و جلو ملاها میگذارد. لیوانی را پر از آب نموده و به ملاها می دهند که دعا بخوانند. بعداز آن مقداری آب را بر لباسهای داماد و مقداری دیگر را بر لباسهای عروس می پاشند. همزمان لباس عروس را می آورند پیش چندتا زن پیچه سفید می گذارند. ملاها داماد را و زنان پیچه سفید عروس را می پوشانند.

 

لباس داماد معمولا متشکل از پیراهن و تنبان افغانی، کلاه که سیم باریک و مهره های که در بین مردم به (گله کو) مشهور است بافته شده است، کفش، کمری( دستمالی که در کمر داماد می بندد و بسیار جالب خامک دوزی شده است.)، گردنی( دستمالی که دورگردن داماد می اندازند و این نیز بسیار ماهرانه خامک دوزی شده می باشد.) و لنگی سفید؛ می باشد.

 

لباس عروس متشکل از پیراهن مخمل و دراین اواخر پارچه های پنجابی، پنج دانه چادر به رنگ های مختلف که سرخ و سبز و سفید حتما در بین شان است، گردنبند و چوری و دستبند و... می باشد.

 

وقتی داماد لباسهایش را پوشید، می آید،دست عروس را می گیرد و او را حرکت می دهد. در هنگام بیرون آمدن از خانه هرکدام از عروس و داماد اگر پایش را روی پای دیگری بگذارد، در بین مردم اعتقاد براین است که او در آینده بردیگری حاکم است و می تواند دیگری را خوب مطیع خود گرداند.

 

در هنگام بیرون شدن در دست عروس لیوانی پر از آب را می دهند و او آن را به عقب می اندازد.

 

در این هنگام نزدیکان داماد جهزیه عروس را در بین موتر انتقال می دهند.

 

بعد از اینکه عروس در خانه داماد آمد، مراسم مبارکبادی شروع می شود. این مراسم معمولا بیش از یک ماه ادامه دارد. زنان قریه هروزه تعدادی شان با مقداری آرد و یا روغن، نان و ... به مبارکبادگویی می آیند و مادر داماد نیز مجبور است برای هرکدام آیینه، شانه، دست مال و یا بندتنبان بدهد.

 

برنج مخصوص: در روز عروسی در بعضی مناطق دایکندی رسم است که مقداری برنج می پزند و در جریان مراسم عده ی از فامیلین نزدیک داماد را در یک اتاق جداگانه می خواهند و آن برنج را به آنها می دهند. نام این برنج « برنج مخصوص» است وشرط خوردنش نیز این است که هرکس که از این برنج بخورد بعد از خوردن باید هرچه پول در جیبش داشته باشد سر سفره بگذارد و برخیزد.

 

منشاء این رواج بعضی از مناطق ولایت هلمند که با دایکندی هم سرحد می باشد، است و از آنجا در مناطق نزدیک به ولایت هلمند مروج گشته است.

 

بعد از اینکه عروس مدت بیش از یک ماه در خانه داماد ماند او را« رایی خانه» می برند. یعنی دوباره به خانه پدرش می برند. عده ی از فامیلین داماد اعم از زن و مرد جمع می شوند و عروس را به خانه پدرش می رساند. خانواده دختر نیز مجبور است به هرکدام از کسانی که از طرف داماد آمده است « جمه» بپردازد. داماد و عروس مدت بیست روز الی یک ماه در خانه پدر عروس است و بعد از آن  به خانه اش برمی گردند و من بعد رفت و آمد شان آزاد است.

 

 عزاداری در دایکندی:

 

فرهنگ عزاداری چنانچه در بین بقیه شیعیان مروج است در دایکندی نیز در ایام محرم آغاز می یابد و در دهه محرم مردم عزاداری می نمایند و بر سر و سینه می زنند.

 

اما شیوه عزاداری کمی متفاوت از بقیه جاها است. مردم در روز اول محرم مراسم عزاداری شان را آغاز می نمایند. در ابتدا علم را از منبر بیرون کرده به خانه یکی از بزرگان محل که هرساله این وظیفه را بدوش دارد، می برند. در آنجا صاحب خانه یک حیوانی را بعنوان خیرات می کشد و علم را در خون آن حیوان تر میکنند. از این روز به بعد مردم تا روز یازدهم  محرم عزاداری دارند و هر روزه در حدود ساعتهای یازده و نیم قبل از ظهر جمع می شوند و به سینه زنی می پردازند. زنان در بین منبر(حسینیه)در منظرها( جاهایی مخصوص خانمها در منابر)می نشینند و مردان در جلو منبر که معمولا جایی همواری برای سینه زنی و عزاداری است،به شکل دایره وار، در حالیکه دست چپ در کمر نفر پهلو است با دست راست به سینه میزنند. کم کم به اثر ازیاد نفر دایره ها هم زیاد و تا سه تا چهار دایره تشکیل می شود. مدتی به این شیوه ادامه پیدا میکند. بعد از آن که کم کم سینه زنها خسته می شوند دستهای شان را از کمر همدیگر رها کرده و با دو دست در حالیکه سه بار دست های شان را به طرف داخل دایره بلند نموده و سینه می زنند و یکبار رو به جلو. بعد از آن یک نفر سید و یا مرثیه خوان با صدای بلند داد میزند« یا امام یا حسین». با این صدا مردم سینه زنی را رها کرده و مرثیه خوان در وسط می آید و مرثیه اش را آغاز میکند.وقتی مردم از سینه زدن خسته شدن داخل منبر می روند و ملاها سر منبر بلند شده از فضایل امام حسین و نتایج و علل قیام آن حضرت صحبت می نمایند و بعد به سبک محلی روضه می خوانند و با دعای کسیکه آخر از همه روضه می خواند مراسم یک روز پایان می یابد.

 

عزداری برای اموات:

 

وقتی کسی فوت می شود، مردم منطقه و اقوام دور و نزدیکش تاحد امکان در روز خاکسپاری در مراسم حاضر می شوند. میت را بعد از غسل و کفن به خاک می سپارند. مردم وقتی که جنازه را نزدیک قبرسان می رسانند همه همصدا فریاد بر می آورند: لااله الاالله، محمد رسول الله، علی والی الله. میت را نزدیک قبر دوبار بر زمین میگذارند تا اینکه آمادگی ورود به قبر را پیدا نماید. در دفعه سوم میت را داخل قبر می گذارند. میت را تلقین می دهند، نماز میت را میخوانند و مومنین در حقش دعا نموده و از سر قبر فرار می شوند.

 

روز اول خانواده میت خیرات می دهند و این خیرات را بنام« شامی» یاد می نمایند. تمام مردم از سرقبر به آنجا می آیند و بعد از خوردن خیرات به خانه های شان می روند.

 

به مدت سه روز همسایگان میت صبح وقت بعد از نماز بر سر قبر او حاضر می شوند و یک جزءقرآن برای شادی روح او تلاوت میکنند.

 

به مدت سه جمعه خانواده اش خیرات می دهند عده ی از همسایه های خود را جمع نموده و بعد از تلاوت آیاتی از قرآن آنها را نان می دهد. این خیرات بنام « جمعه ی» یاد می شود.

 

در چهلمین روز بعد از فوت میت نیز خانواده اش برای او خیرات میدهند و این خیرات بنام « چهل» یاد می شود.

 

ولادت نوزاد:

 

ولادت نوزاد در خانواده می تواند شادی و سرور را در خانه بوجود بیاورد. اگر این نوزاد پسر باشد خو شحالی بیشتری رابه خانه نسبت به دختر می آورد.

 

نزدیکان و بستگان خانواده نوزاد برای مبارکباد گویی می آیند و معمولا پیراهنی نیز برای نوزاد درست کرده و می آورند. بعد مدتی کودک را به خانه پدر کلان مادری اش می برند و در آنجا سر او را می تراشند. پدر کلان معمولا نوه اش را یک چیز با ارزشی هدیه می دهد.

 

( منبع: تدوین و برداشت از گفته ها و مراسمات مردم)

 

 اشعار فولکلور مردم دایکندی:

 

اشعاری که در بین مردم دایکندی سینه به سینه حفظ شده است و از دور زمان تا کنون زمزمه می شود و بر سر زبانهاست، اکثر شان با خود نام شاعر شان را در برندارند و مردم نیز نمی دانند که چه کسی این ابیات را سروده است، هرچند نمی شود هیچ شعری بدون شاعر در نظر گرفت، ولی این ابیات چنان با فرهنگ و عنعنات، سلایق و ذوق مردم مطابق بوده است که در بین مردم در همه زمانها و مکانها، صبحگاهان و شامگاهان زمزمه شده است و دراثر تکرار نام شاعر به فراموشی سپرده شده است.

 

1

 

آدم بلی بود عاشق هوشیار

 

منی مردم آدمه موگه زوار

 

اگه درشی بوگی مانده نباشی

 

سرقار موگویه جوربشی بیرار

 

2

 

د بالا میروی شو میکنی یار

 

گمانم دلبر نو میکنی یار

 

اگه میل دلت د عاشقی نیست

 

بچی گوشتای مره او میکنی یار

 

3

 

 شانه د دم تانسته موخوره

 

پیچی سیای یار صدکه موخوره

 

پدر کار عاشقی ره نالد

 

دل و جگر مره کنده موخوره

 

4

 

ژاله ژاله موشونه اودیده مه

 

بابه مه خیر نکنی از گله مه

 

خسر مادر مه سرمه قار موشونه

 

باچی شی خاتوگره د بلی مه

 

5

 

سررای تو ره راگیر کنم مه

 

د پیش تو گله ی آخر کنم مه

 

د پیش تو گله آخر چه باشد

 

جوانی ره د پای تو پیر کنم مه

 

6

 

کوکو بندبله کرکر موکونه

 

خسته ریزه آدمه پیرموکونه

 

خسته ریزه دیگه عیبی ندارد

 

سرجاگه آمد خیر موکونه

 

7

 

 توره نمینگرم بیمارم الی

 

از خانه زندگی بیزارم الی

 

مره موگی نیه مردم موفامه

 

د آمدون خو خوب هوشیارم الی

 

8

 

ازی قریه ازی آغیل موروم مه

 

مره تیره ازی حاصل موروم مه

 

دزی چندیره از دل بی خبروم

 

پیش دیده پرسون دل موروم مه

 

9

 

خانه سر را درد تو د دم مه

 

بلبل گه صبا درد تو د دم مه

 

بلبل گه صبا باشی نباشی

 

نظر کردی خدا درد تو د دم مه

 

10

 

ای رای کوندلو شاه رای مو آردو

 

مردم تومت کده دپای مو آردو

 

مردم تومت کده عیبی ندارد

 

شاید که کم شونه گنای مو آردو

 

11

 

یگو رایی که سیاست موکونی

 

دنیاره سر مه قیامت موکونی

 

خدا بدانه مه گناه ندارم

 

زبون تو جلگه ملامت موکونی

 

12

 

همو لحظه که توره موکنوم یاد

 

کاغذ پرو موشوم از نخ خو آزاد

 

دم و دمبوره ره آتیش بگیره

 

نفس نفس موشوم بی ولغه فریاد

 

13

 

توکه ناجوری مه از تو بد ترم

 

گندم خشک وری تی چپروم

 

دل من داند و داند خدایم

 

از دل شاریده تو مه خبروم

 

دانی درگه بیشینوم دیق و دل تنگ

 

مره موگه که خوردیم دانه ی بنگ

 

نه بنگ داشتم نه خوردیم دانه اش را

 

رفیقم رفته و خلقم شده تنگ

 

بلی بور لچگ نو گله تو

 

قرونه بگیروم د توله غی تو

 

خونمه یک گپ اگه دروغ بگویی

 

الی قرون خدا دولی تو

 

14

 

کاشکی دریا بودی لپه مخوردی

 

شیونه کجی دیل دره مخوردی

 

 

 

شیونه کجی دیل دره چه باشد

 

چیرمگ او بله دیده مخوردی.

 

15

 

آیه خانه بیه مهمو آمده

 

غری ندی که مندخسو آمده

 

16

 

آفتو گاصبا سری تمزو

 

زرگر له له بیه تیزگه بیزو

 

زرگر له له بیه تیزگه بیز

 

پیش قلم دیده کنم اوزو

 

(منابع این بخش: مجله ادب،شماره سوم و چهارم،سال 1348/هزاره های افغانستان نوشته ی دکتر سید عسکر موسوی، دوبیتی های عامیانه هزارگی از جواد خاوری.)

 

آوازخوانان مشهور و نامدار دایکندی:

 

با توجه به اینکه موسیقی و هنر آوازخوانی بر اثر سنتی بودن بیش از حد مردم، حرام پنداشته می شد و حتی مردم برعلیه کسانیکه روی به هنر موسیقی و آواز خوانی می آورند اقدامات عملی می کردند و دایما برعلیه چین افرادی توطئه می نمودند بازهم ما افراد را داریم که در عالم موسیقی و آواز خوانی شهره جهان است و از افتخارات ملت و مردم خود.

 

الف: سرور سرخوش: سرخوش بیش تر بخاطر آهنگ های انقلابی و حماسی اش مشهور است. او پایه گزار موسیقی در دایکندی است و با دمبوره اش سالها دل مردم را شاد نموده است. در اخیر بر اثر مخالفت با قشر سنتی جامعه در غزنی کشته شد.

 

ب: داوود سرخوش: سلطان دمبوره، با صدای شرین و رسایش دردهای مردمش را سالیان متمادی فریاد کرد و اکنون نیز در عالم غربت به سر می برد. او امروزه یکی از افتخارات هنر موسیقی کشور است و او نیز همانند کاکایش سرور از بین کوه های سر به فلک کشیده ی دایکندی آواز خوانی را آغاز کرد. همینکه دست چپ و راستش را فهمید دمبوره بدست گرفت و دوبیتی محلی را سرخوشانه سرداد. داوود عزیز در سالهای اخیر پیشرفت چشم گیری در هنرش نموده است و موسیقی محلی هزارگی را توانسته به گوش تمام مردم دنیا برساند. موسیقی او بر علاوه مهارت و استادی اش در نواختن دمبوره از غنامندی و محتوای نیرومندی نیز برخور دار است.

 

ج: سید انور: سید انور بیشتر با آهنگ های عامه پسند مشهور شده است. او در ایران در بین مهاجرین، به جوانان دور از وطن آهنگ سفارشی می خواند و راز دل آنها را با دمبوره می نواخت. او اکنون در کابل است و همچنان به فعالیت هنری خود ادامه می دهد.

 

د: خیرعلی شهرستانی: این هنرمند خوش قریحه از شهرستان دایکندی است. در آهنگ های این هنرمند فولکلور بیشتر از عنعنات و رسم وراجهای نا پسند جامعه انتقاد شده است.

 

اماکن و آثار تاریخی دایکندی:

 

 

 

1-              خواجه غریب:  قبر سیدی است که در شنیه کیسو از مربوطات ولسوالی کیتی، موقعیت دارد و در نزدیکی آن مکتب شنیه قرار دارد. این زیارت با سنگ احاطه شده است. در سالهای اخیر معلمان مکتب که همه اهل سنت بودند می خواستند در قسمت بالایی این زیارت ضرورتخانه( توالت) بسازند. چپریها« که شیعه بودند» و متعلمینی که مأمور ساختن این ضرورتخانه بودند هر سنکی را که بر می داشتند زیر آن مار می دیدند. تا جاییکه اینها دست از کار کشیدند، معلمان مکتب عصبانی شده خود شان آستین بالا زدند، آنها نیز با برداشتن هر سنگ با یک مار خشمگین روبرو شده، مجبور به فرار می شدند. و این کار ادامه داشت تا قرار گفته های موثق، شبها معلمها، سنگ باران می شدند و مارها مکتب را محاصره می کردند، تا سرانجام از ساختن ضرورتخانه در جای مورد نظر دست برداشتند، و پس از آن سراسر قبرهای که در کنار این قبر سید قرار داشت با مساحت خیلی زیاد، توسط معلمها ی مکتب دومتر دیوار چینی شدند و پس از آن مارها دست از سر معلمها برداشتند.

 

2-              مزارکوه: در دامنه کوههای شرق کیتی ( از سلسه کوههای سلیمان به شمار می رود)« در مرکز ولسوالی کیتی» واقع شده است و مردم معتقد اند که آنجا گذرگاه حضرت خضر است. مزار کوه دارای چشمه بزرگی است که آب بسیار سفید و زلالی دارد. آب چشمه از درون سنگهایی سفید می جوشد که اینچنین سنگ سفید و دیدنی در سایر جای کوه دیده نمی شود. روزهای چهار شنبه آب چشمه به شدت گِل آلود و زیاد می شود و مردم از آن برداشتهای دارد.( زیاد شدن آب را مردم بنام مژده یاد میکنند).

 

3-               کهنه ده: تپیه ی بلند و بزرگی است که در تمران در منطقه بنام کهنه ده قرار دارد. آثار و خشت های پخته ی از تل حاکی از آن است که روزگاری حاکم قدرتمندی آن را احداث کرده است و در هنگامه جنگ به آن پناه می برده است. اکنون بر فراز این تپه در قسمت غربی آن مدرسه علمیه تمران قرار دارد.

 

4-              قلعه کافران: در تمران قلعه ی بنام قلعه کافران واقع در تنگه شالیزار به چشم می خورد که قسمتهای زیادی از این قلعه خراب شده ولی آثار قلعه تاکنون همچنان ثابت و پابرجا است.

 

5-              قرآن شاه عباس:  از جمله آثار قدیمی لازم به ذکر قرآن معروف به « قرآن شاه عباس » است. هم اکنون در تمران نزد شخصی بنام غلام بیگ « فعلا فرزندان غلام بیگ» موجود است. این قرآن با اینکه خریداران و مشتاقان زیادی از گوشه و کنار داشته ولی تاکنون این قرآن در تمران نزد شخص مذکور همچنان محفوظ  مانده است.

 

6-              قلعه لاش: قلعه جنگی و نظامی در قدیم بوده است که در کجران خاص واقع شده است و اکنون بنام « قلعه لاش » یاد می شود واژه لاش به کوه بلند یاد می شود.

 

7-              توپ رئیس: توپ رئیس تپه ی بزرگی است  که در وسط منطقه ی شنیه کیسو واقع شده است. از قرار گودیهای زمینهای اطراف چنین بر می آید که این تپه  و یا قلعه، از خاکهای زمینهای اطراف احداث شده است و هم اکنون نبام « توپ رئیس » یاد می شود. قرار گفته ها و افسانه های ریش سفیدان، این تل قلعه رئیس منطقه بوده که به هنگام  جنگ قلعه خود را از خاک زمین های اطراف خاکریزه کرده  و خودش متواری شده است. طرف غرب این تپه یک سنگ بزرگی قرار دارد که بعنوان دروازه قلعه به حساب می رود. از این تپه انواع مهره، کوزه های سفالی، کوزه های زر بدست آمده است.( منبع: مجله سراج، سال اول، شماره دوم، ص ا37 – 148 ، سال 1373)

 

 

 

 

ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

 

فرهنگ و عنعنات مردم دایکندی

 

فرهنگ ازدواج:

 

فرهنگ ازدواج در دایکندی هم جالبیها و نکات قابل ستایش دارد و هم مشکلات و اعمال تاسف برانگیز.

 

از نکات جالب و قابل ستایش آن نزدیکی بیش از حد خانوادههای پسر و دختر میباشد که در دیگر جوامع کمتر دیده میشود. وقتی پسر و دختر دو فامیل باهم پیوند زناشویی میبندند، آنها با هم «خویش» میشوند و این خویشی پیوند بسیار محکمی را بین آنها به وجود میآورد. از آن به بعد آنها در تمام خوشیها و غمهای همدیگر شریک هستند و هرکدام تا حد توان سعی میکند به دیگری خوبی نماید.

 

اما مشکلات نیز فراوان است. ازدواج اجباری، زودهنگام، در نظر نگرفتن تناسب سنی دختر و پسر و عدم مصلحت با آنها از نواقص هاازدواج در دایکندی است. که در بسا موارد زیاد منجر به از هم پاشیدن خانواده شده است، در نتیجه باعث به وجود آمدن ناراحتیهای زیادی فیمابین خانوادهها میگردد.

 

این واقعیتهای تلخ بیشتر در دوبیتیهای انعکاس یافته است که از زبان زنان و دختران جوان روایت شده است، زنانی که هیچ همدلی ندارند و در گوشه آشپزخانه دودیشان، کنار اجاق پر از خاکستر در حال که سوزنی در دست دارند و خامکدوزی میکنند، دردهایشان را در هیچستان سکوت فریاد میکشند.

 

ازدواج اجباری:

 

                  ژاله ژاله موشونه اَودیده مَه

                 بابِه مَه خیر نبینه از گَلِه مَه

                 خُسُر مادر مَه سَر مَه قار موشونه

                 باچِهشِی خاتو میگیِرَه دَ بلِی مه

                 اگر مُردم کفنم تافته باشد

                 سر قبرم جوان کاکَه باشد

                 جوان کاکَه گک پیچیشی لخشوم

                 از تییِ خاک موگوم صدقهِی تو موشوم

در نظر نگرفتن تناسب سنی:

کوُکُو بند بلَه کرکر موکونه

خُستِه ریزَه آدمَه پیر موکونه

خُستِه ریزه دیگه عیبی ندارد

دَ کارای خانِه خو خیر موکونه

تا اینجا با کلیات فرهنگ ازدواج در دایکندی آشنا شدیم، اما این فرهنگ از جزئیات فرعی زیادی برخوردار است که در ذیل ذکر میشود.

خواستگاری:

 خواستگاری را در دایکندی در ابتداییترین مرحلهاش مادر پسر انجام میدهد، اوست که دختری را از بین دختران قریه برای پسرش بر میگزیند و بعد از مشورت با خانواده موضوع را با مادر دختر در میان میگذارد، اگر آنها موافقت کردند بعدا پدر پسر با چندتا ریش سفید و کلانتر که معمولا کلان قریه، کاکا و یا دایی پسر است؛ میروند رسما دختر را برای پسر خواستگاری میکنند و گله دختر (شیر بها)، روز خویشیگری (نامزدی)، کشتنی (حیوانی که در روز نامزدی باید کشته شود)، مقدار آرد، روغن و... را تعیین میکنند.

یک روز پیش از روز نامزدی «آشار خاشه» (مقدار هیزم برای مصرف در شب نامزدی) و طویانه (آرد، حیوانی برای کشتن، روغن و...) در خانه پدر دختر میبرند و کشتنی را میکوشند. فردا مردم قریه را سر طوی خبر میکنند و آنها جمع شده نان میخورند. بعد از نان یکی از ملاها و یا ریش سفیدان محل از پدر دختر و پسر میپرسند ما را برای چی اینجا جمع کردهاید؟ آنها موضوع را در میان میگذارند و مقدار پول نقد و همچنین اجناسی را که از طرف خانواده پسر آورده شده است بعد از قیمتگذاری تحویل پدر دختر مینمایند و در اخیر در حق دختر و پسر دعا مینمایند و مراسم پایان مییابد.

قابل ذکر است که سن ازدواج در دایکندی برای پسران از پانزده بالاتر و برای دختران از سیزده سال به بعد است. همچنین گله (شیربها) فعلا بین چهار تا پنج لگ افغانی است که نصفش نقد و نصف دیگر جنس است. اجناس را معمولا بیشتر از معمول قیمت میگذارند.

پیرو لچک:

این مراسم یکی از جالبترین فرعیات ازدواج در دایکندی است. در این روز که معمولا بیست روز الی یک ماه بعد از مراسم نامزدی است، خانواده پسر مقدار لباس، چادر، لوازم آرایشی و تزیینی، کفش، همچنین یک جوره لباس برای مادر دختر، خواهر و عمه او میبرند. در این اواخر مقدار لباس به صورت بسیار افراطی افزایش یافته است و خانواده پسر حداقل باید پانزده دانه پیراهن زنانه برای خانواده دختر بر علاوه لباس برای دختر که کمتر از پنج جوره نیست، ببرند. این مراسم بنام «پایوازی» نیز مشهور است، بعد از این مراسم پسر مدت بیست روز الی یک ماه در خانه دختر میباشد و بعد از آن رفت و آمدش آزاد است، هر وقت دلش خواست میتواند رفت و آمد داشته باشد. بعد از مدتی که پسر در خانه نامزدش است، خانواده دختر فامیلین و اقوامشان را جمع مینمایند و طی مراسم خاصی دامادشان را لباس نو به تنش کرده دوباره به خانهاش میبرد.

خانواده پسر نیز یک بز و یا یک گوسفند را میکشند و از مهمانانشان پذیرایی میکنند. در اخیر برای مردان هر مرد 50 افغانی  به عنوان «‎‎جمه» داده میشود. زنان نزدیک را پیراهن و بقیه را نیز همانند مردان جمه میدهند.

 مراسم عروسی:

روز عروسی از همه مراحل ازدواج مهمتر و از اهمیت بیشتری برخوردار است. برای برگزاری این مراسم طوری که قبلا در بخش مراسم نامزدی ذکر شد اجناس و مواد مورد نیاز را روز قبل از روز مراسم، تهیه مینمایند و به خانه پدر عروس انتقال میدهند. خانوادههای پسر و دختر اقوام و نزدیکان خود را برای شرکت در مراسم عروسی عزیزانشان در شب دعوت میکنند. خانواده پسر بیشتر از شش تن از زنانی را که در نان پختن در بین قریه مشهور است میفرستد تا نان طوی را پخته نمایند. عدهی از مردان مسئول دیگ نمودن و درست کردن شوروا میشوند. آنها بعد از اینکه گاو و یا احیانا بز و گوسفندی را که از طرف خانواده پسر آورده شده میکشند، دیگهای کلانی را پیدا مینمایند و گوشت را در دیگ میاندازند و تا صبح نیز از آن مواظبت میکنند.

جالب اینجاست وقتی که گاو یا حیوانی دیگری را میکشند مادر پسر و یا خواهر و عمهاش در آنجا حاضر است و فورا روده و شکمبه آن را گرفته و میبرند به خانه خودشان  و شبانه آن را میشویند و پخته میکنند و میخورند. این کار را به این عجله به این خاطر انجام میدهند که کسی دیگر دسترسی به روده حیوان نداشته باشد؛ زیرا آنها اعتقاد دارند که اگر کسی روده حیوانی را که  برای مراسم عروسی کشته میشود گره بزند، داماد دسته بسته میشود (در شب زفاف مشکل پیدا میکند.)

مراسم حنا بندان: مراسم حنا بندان نیز در شب عروسی انجام میشود. در شب عروسی بعد از اینکه مهمانان را نان دادند و داماد توانست با دوستان و آشنایانش که در محفل حاضر است احوالپرسی نماید؛ اتاق خلوتی را آماده میکنند و لحاف میاندازند تا داماد و عروس بتوانند راحت بخوابند. دوتا زن از نزدیکان عروس مقداری حنای آماده شده را گرفته و میبرد در سر لحاف به دستان عروس و داماد میبندد. داماد مجبور است مقدار پول به زنانی که حنا را بسته کرده است بپردازد (1500-2000 افغانی) در غیر آن در فردا ممکن است با جنجال روبرو شود.

 

فردای آن روز تمام کسانی که از طرف خانواده پسر به خانه دختر آمده بودند دوباره بر میگردند. تمام اقوام، همسایگان و برزگان محل را جمع میکنند و دستهجمعی در حدود ساعت ده قبل از ظهر به طرف خانه عروس حرکت میکنند. در قدیم رسم بود که برای آوردن عروس اسب پیدا میکردند و عروس را بالای اسب به خانهاش میرساند ولی اکنون پسر پنج- شش موتر تهیه مینماید و زنان را با موتر انتقال میدهد.

بعد از صرف غذا لباسهای داماد را میآورد و جلو ملاها میگذارد. لیوانی را پر از آب نموده و به ملاها میدهند که دعا بخوانند. بعد از آن مقداری آب را بر لباسهای داماد و مقداری دیگر را بر لباسهای عروس میپاشند. همزمان لباس عروس را میآورند پیش چندتا زن پیچه سفید میگذارند. ملاها داماد را و زنان پیچه سفید عروس را میپوشانند.

لباس داماد معمولا متشکل از پیراهن و تنبان افغانی، کلاه که سیم باریک و مهرههای که در بین مردم به (گله کو) مشهور است بافته شده است، کفش، کمری (دستمالی که در کمر داماد میبندد و بسیار جالب خامکدوزی شده است.)، گردنی (دستمالی که دور گردن داماد میاندازند و این نیز بسیار ماهرانه خامکدوزی شده میباشد.) و لنگی سفید؛ میباشد.

لباس عروس : متشکل از پیراهن مخمل و در این اواخر پارچههای پنجابی، پنج دانه چادر به رنگهای مختلف که سرخ و سبز و سفید حتما در بینشان است، گردنبند و چوری و دستبند و... میباشد.

وقتی داماد لباسهایش را پوشید، میآید، دست عروس را میگیرد و او را حرکت میدهد. در هنگام بیرون آمدن از خانه هرکدام از عروس و داماد اگر پایش را روی پای دیگری بگذارد، در بین مردم اعتقاد بر این است که او در آینده بر دیگری حاکم است و میتواند دیگری را خوب مطیع خود گرداند.

در هنگام بیرون شدن در دست عروس لیوانی پر از آب را میدهند و او آن را به عقب می‎‎اندازد.

در این هنگام نزدیکان داماد جهزیه عروس را در بین موتر انتقال میدهند.

بعد از اینکه عروس در خانه داماد آمد، مراسم مبارکبادی شروع میشود. این مراسم معمولا بیش از یک ماه ادامه دارد. زنان قریه هر روزه تعدادشان با مقداری آرد و یا روغن، نان و... به مبارکبادگویی میآیند و مادر داماد نیز مجبور است برای هرکدام آیینه، شانه، دستمال و یا بندتنبان بدهد.

برنج مخصوص: در روز عروسی در بعضی مناطق دایکندی رسم است که مقداری برنج میپزند و در جریان مراسم عدهی از فامیلین نزدیک داماد را در یک اتاق جداگانه میخواهند و آن برنج را به آنها میدهند. نام این برنج «برنج مخصوص» است و شرط خوردنش نیز این است که هرکس که از این برنج بخورد بعد از خوردن باید هرچه پول در جیبش داشته باشد سر سفره بگذارد و برخیزد.

منشاء این رواج بعضی از مناطق ولایت هلمند که با دایکندی هم سرحد میباشد، است و از آنجا در مناطق نزدیک به ولایت هلمند مروج گشته است.

بعد از اینکه عروس مدت بیش از یک ماه در خانه داماد ماند او را «رایی خانه» میبرند. یعنی دوباره به خانه پدرش میبرند. عدهی از فامیلین داماد اعم از زن و مرد جمع میشوند و عروس را به خانه پدرش میرساند. خانواده دختر نیز مجبور است به هرکدام از کسانی که از طرف داماد آمده است «جمه» بپردازد. داماد و عروس مدت بیست روز الی یک ماه در خانه پدر عروس است و بعد از آن  به خانهاش بر میگردند و من بعد رفت و آمدشان آزاد است.

منبع:ماهنامه ندای همدلی

دو شعر از علی دریاب هنرمند محبوب کشور

سرخیل دخترو شیوی

لولی کنوم آغه خوره         بلگگ و جو دانی خوره

نور هر دو اوقری خوره       چراغ کاشانه خوره

دخترمو زود کَتَه موشه      نمود دَزِی خانه موشه

غمخوار بابَه و برار            تولغِه دلِ آیَه موشه

دختر مو معتبر موشه        کارگر و با هنر موشه

دانا و دانشور موشه           الگو ده هر دختر موشه

 

آغه با ایمو شیوی            آفتو وری روشو شیوی

با ننگ و با غیرت شده      سرخیل دخترو شیوی

سلام بر دایکندی و مردمانش

 سلام بر نیلی ـ دایکندی نشانش

سلام بر مردمان قهرمانش

سلام بر بندر و سیاچوب و سنگتخت

به اشترلی جنگان شاخ میرانش

خدیر دره خودی کیو و کورگه

به دشت و سنگموم و سرتیغانش

گیزاب و کیسو و خلج و خوشک

قخور و ناوه میش و کجرانش

بیری و برمنی کیتی و کومی

لزیر و پشت روغ و تمزانش

بله اویر و اژدی تا به رویان

اوشی و زردگلان تمرانش

به صدخانه چهارصد خانه و منگور

آشکارآباد تگاب و سنگانش

لرگر و برگرو راباط و فولاد

میرامور و جوز و القانش

بندبورلان تا اورموک زیچوک

ورس و چبرسگ و چارسپانش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد