معرفی
کتاب (نامه تورانیان باستان) بخش
اول
اثر استاد ناطقی شفایی – کیو
معرفی کتاب (نامه تورانیان باستان) اثر استاد ناطقی شفایی – کیو
بخش اول
اشاره :
جلد اول “نامه تورانیان باستان” نوشته مورخ توانا وبرجسته کشور، جناب ناطقی شفایی – کیو ، در سی فصل تدوین گردیده است. این کتاب به مباحث تاریخ باستانی مردمانی می پردازد که در جغرافیای وسیعی از آسیا تا اروپاگسترده بودند. نویسنده در تمامی فصول کتاب خویش، نوشته های مورخان شرقی وغربی را به عنوان پایه های اصلی این مباحث تاریخی نقل قول میکند. تقریباًهمه عناوین کتاب با این نقل قولها وذکر منابع وماخذها آغازوانجام می گیرد. ویژگی دیگر این اثر بزرگ در این است که نویسنده به شیوه بسیار روان، بدون پیچیدگی های لفظی به نوشته هایش پرداخته است که در جریان مطالعه کمتر به خواننده مجال میدهد تا کتاب را ببندد. چون پیوستگی مباحث چنان به هم تنیده است که خواننده را وسوسه میکند تا به مطالعه بخش جدید مبادرت ورزد. بدون شک در این کتاب موارد تاریخی بسیار زیادی وجوددارد که برای خواننده افغانستانی وعلاقمند به تاریخ باستان ، تازگی دارد. بخصوص آنانی که به زبانهای بین المللی آشنایی ندارند، نخستین باربه متونی بر میخورندکه در گذشته نه چیزی از آنها شنیده بود و نه خوانده بودند.
محوری ترین بحث در این کتاب نژاد سکاها است که نویسنده با جمع آوری مدارک واسناد معتبر به یکی از کهن ترین نژاد بشر می پردازد که در زمانه های خیلی دور ،جغرافیای گسترده ووسیعی از آسیا و قسمتی از اروپای شرق ،قلمرو آنهارا تشکیل میداد. نویسنده علاوه براینکه همه شاخه های را که از نژاد اسکاها منشعب گردیده، مورد بررسی وتحقیق تاریخی قرارداده، در فصل دوازدهم با عنوان ” هزاره ها سکایی اند “ طی ۲۳ عنوان به دلایل و مستندات تاریخی از زبان مورخان ، پژوهشگران ، دانشمندان ونویسندگان کهن ومعاصر غربی وشرقی استناد می کند که ” سکاها ” اجداد هزاره ها اند که از جمله اشاراتی تاریخی از ” اوستا ” ” تورات ” و “هیرودت “مورخ قدیمی یونانی را در این موردنقل قول میکند.
برای اینکه خوانندگان ومشتاقان تاریخ باستان، ازحضور گسترده اقوام قدیمی ساکایی در قلمرو وسیعی از کره خاکی ما آگاهی یابد وهم برای فهم تاریخی اجداد کهن هزاره ها،در نظر گرفتیم که فصل های دهم ، یازدهم ودوازدهم ” نامه تورانیان باستان ” را در وبسایت شورای جهانی هزاره ، بطور علیحده ، طی بخشهای کوتاه منتشر نماییم. تا خوانندگان که به این کتاب دسترسی ندارد، از این تحقیقات ارزشمند تاریخی آگاهی حاصل نمایند وهم بخشبندی این نوشته ها به شکل کوتاه و متداوم، سهولتی را برای مطالعه مهیا سازد. البته این نوشته ها همانگونه که در کتاب آمده است، بدون کدام تصرف ویادستکاری، بطور مسلسل در هر ۲۴ ساعت، بخش جدید آن منتشر خواهد گردید. عناوین درشتی که درذیل فصل ها آمده و برا ی نشردر وبسایت آماده است اینها اند :
فصل دهم : ” سکاها کهن ترین نژاد جهان ” ، فصل یازدهم : ” تمدن سکاها “ ، فصل دوازدهم ” هزاره ها سکایی اند “
در اینجا ازذکر این نکته ناگزیر هستیم که انتخاب این سه فصل به معنای آن نیست که نسبت به ۲۷ فصل دیگر کتاب، کدام امتیاز وبرتری خاصی دارد، فقط به خاطر روشن شدن نژاد کهن هزاره ها، ماتصمیم گرفتیم که این سه فصل را به شکل مقالات مسلسل نشر نماییم. ورنه ” نامه تورانیان باستان ” از آغاز تا انجام باهم تنیده ودر یک روال منظم، مکمل همدیگرند. چنانچه بعداز ختم فصل دوازدهم، نویسنده به شرح شاخه های سکاها وشخصیت های تاریخی برخاسته ازاین نژاد – از جمله شخصیت تاریخی رستم – می پردازد . یعنی تمام فصلهای از این کتاب از شروع تا انجام، جالب ، با ارزش ، پرجاذبه و هم دریک رابطه منسجم دیالکتیکی قرار گرفته است.
اجازه انتشاراین سه فصل را طی نامه ای علیحده، ازجناب ناطقی شفایی در خواست کتبی نمودیم .دلایل وضرورت نشر آنهارا دروبسایت شورای جهانی هزاره در بخش ” تاریخ ” توضیح دادیم. ایشان مطابق به لطف همیشگی شان انتشار این سه فصل را در وبسایت شورا پذیرفتند. پسر شان احمد کمال عزیز، تمام این سه فصل را بعد از شماره بندی صفحات برای ما فرستاده اند که در اینجا از همکاری وزحمات بی شایبه استاد ناطقی شفایی و احمد کمال عزیز، ابراز سپاس، قدردانی وتشکر می نماییم .
فصل دهم
سکاها کهنترین نژاد جهان
استاد ناطقی شفایی – کیو
سکاها کهنترین نژاد جهان
بسیاری از دانشمندان ایران باستان «سکاها» را کهنترین نژاد جهان دانستهاند.[۱] تروگوس پومپئیوس مورخ سده اول ق.م تأکید کرده است که سکاها همیشه در نظر همگان به جز مصریان که از مدتها پیش با این نظر مخالف بودند، کهنترین نژاد جهان به شمار میرفتند. در این مورد، حق با مصریان بود، زیرا بر خلاف مطالبی که دربارۀ اصل و منشاء خود نگاشتهاند، سکاها مدتها پیش از سدۀ هشتم ق.م موجودیت ملی قابل تشخیص نداشته، بنابر این نمیتوانستند از لحاظ قدامت نژادی با مصریان به رقابت بپردازند. با وجود این سکاها در روزگار خود نیروی سیاسی مهمی را تشکیل میدادند، و اگر چه در زمان ما تاریخ آنها در بعضی از کتابها مفصلتر مرجع تنها چند خطی را اشغال میکند با این حال سکاها به منزلۀ منبع افسانههای مطلوب ما باقی ماندهاند، به این ترتیب «ایایا» یا «سرزمین خورشید طالع» در «اودیسه» (Odysses) همان دنیای پس از مرگ است که در سکائیه در سواحل شرقی دریای سیاه و در محلی وجود دارد که در روزگارما «کوبان» یا شبه جزیره «تامان» نامیده میشود.
کاوشهای روزگار ما همچنان دلائلی در تأیید بعضی ازاین گفتههای باستانی به دست میدهد و مطالعۀ دقیق متون کهن، به انضمام نتایجی که ازکاوش در «استیپ»ها حاصل شده به اندازه اداب و رسوم بدوی عصر «سکاها» را آشکار ساخته است که میتوانیم روش زندگی آنان را تاحدی که انتظار نمیرود روشن سازیم و با کمی دقت، اهمیت سهم آنان را در هنر اروپای غربی
طی سدههای تاریک (منظور سدههای است که از سدۀ پنجم میلادی تا حدود سدۀ دهم میلادی در اروپا ادامه داشته است.) ارزیابی کنیم. سکاها بطور اخص در واقع، قوم عمدۀ از یک گروه عظیم بیابانگرد بودند که طوائفشان را نمیتوان با اشارات نویسندگان پیشین به آنها، از یکدیگر تمیز داد. اصل و منشاء این طوائف آسیای را نمیتوان به دقت تعیین کرد، ولی بعضی از آنها به اندازهای در هنر سکائی سهیم شدند و به آن کمک کردند که همۀ این گروه در هر صورت از لحاظ هنری و فرهنگی شائستهاند که یک واحد ملحوظ شوند. بنابر این در این نوشته، اصطلاح سکائی بویژه در مورد طوائف سکاهائی بکار خواهد رفت که در «کوبان» بخشهای از «کریمه» و بسترهای عظیم جنوب روسیه مقیم بودند. اصطلاح «سکاهائی خویشاوند» دربارۀ طوائف بیابان گرد «آلتای» به کار خواهد رفت. استرابون در واقع منطقه دو بروجا (Doubrudja) را «سکائیه کوچک» و حال آنکه سراسر نواحی جلکۀ واقع در شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکائیه شرقی» نام گذاشت.
در شرق نفوذ چین در فرهنگ بدوی غلبه داشت. در مرکز عناصر فرهنگی ایرانی بیشتر بجشم میخورد و در مغرب عناصر یونانی آشکار بود. با وجود این، به رغم این گرایشهای بیگانه فرهنگ بدوی در سراسر ناحیه غالب بود، و در آلتای به صورت خام و در میان «سکاهای سلطنتی» روسیۀ جنوبی با پختهگی بیشتری جلوه کرد. سکاها در زندگی عصر خود چنان عامل مهمی به شمار میآیند که هیرودوت لازم دانست یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان اختصاص دهد. وی برای بدست آوردن حداکثر اطلاعات به «اولبیا» (Olbia) سفر کرد و در کتاب چهارم تاریخ خود کوشیده است میان واقعیاتی که برای خود تحقیق کرده و در اظهاراتی که از سوی دیگران به او گزارش میشده، فرق بگذارد. با وجود این به رغم نوشتههایش فقدان اسناد مکتوب در میان خود سکاها با محو شدن آنها از صحنۀ سیاست، از میان رفت تا سدۀ چهارم بعد از میلاد جهان متمدن آنان را از یاد برد، حدود هزار و پنجصد سال گذشت تا هنر آنان دوباره کشف شد.»[۲]
بازشناسی سکاها
نخستین گام در بازشناسی آنان در سدۀ هفدهم برداشته شد و آن هنگامی بود که دستههای متشکل از غارتگران ذخائر گورها، به کاوش گستردۀ «گورهای تپهای» باستانی در سیبری پرداختند، ولی “پطر کبیر” دستور داد که دستههای مزبور پراکنده شوندو تبهکاران به مجازات برسند، و اکنون این گنجینهها در موزهای «ارمیتاژ لنینگراد،» موجوداند و هنوز مجموعهای منحصر به فرد و بسیار ارزشمند راتشکیل میدهند.
گام بعدی در باستان شناسی مربوط به «سکاها» در سالهای پس از ۱۸۶۰ م برداشته شد و آن هنگامی بود که «رادلوف» (Radlov) در سیبریه به جستجو پرداخت. در سال ۱۸۶۵ م کاوشهایش او را به «کاتاندا» در جنوب آلتای کشاند.که از لحاظ تپه به اندازهای غنی بود که وی تصمیم گرفت بعضی از وسیعترین آنها را بگشاید، او نخست به تپهای منجمد برخورد هنگام کاوش دریافت که بسیار از اجساد و اشیائی که زیر طبقۀ از یخ مانده، به خوبی حفظ شده بودند. آن باستانشناس مبهوت، مردگانی را مشاهده کرد که بخشی از لباسهایشان به خوبی باقی مانده و لوازم خانگی آنها دست نخورده مانده بود. به همان نسبت که کاوشها در روسیه افزایش مییافت نمونههای بیشتری از هنر جانوری به دست میامد، و آشکار میشد که سراسر جولگهای اوراسیائی حیاتی داشته به گذشتههای دور باز میگشته است، و در دوره سکائی همۀ آنها بر اثر تماسهای نزدیک و منظم به یکدیگر میپیوسته است. اما کشف از اشیائی طلائی و نقرهای مربوط به صنایع سکائی در بالکان و اروپای غربی دشواریهای تازۀ پیشبینی نشدهای را به کار ردیابی و تعیین این تماسها افزود. بعدها نیز شناخت عناصر سکائی در هنر «وایکینگ» و «سلت» و «مرونژین» باعث پیچیدهگی بیشتر این بررسی شد.[۳]
دشواریها دانشمندان را مشتاق تر ساخت و باستانشناسانی از ملیتهای مختلف به کار پرداختند. «تولستوی» و «کنداکوف» دو عتیقهشناس برجستهای روسی شروع به فهرست برداری و تاریخ گذاری اشیاء کردند. و آنگاه «روستوتسف» در روسیۀ «مینز» و «دالتون» در انگلیس «رایناک» در فرانسه، «تالگرن» در فنلاند و بسیاری از دانشمندان دیگر به بررسی این اکتشافات پرداختند و نتایجی را که خود بدست آورده بودند با گفتههای قدما، بویژه هرودوت مقایسه کردند، و در مورد واقعیات اساسی تاریخ سکاها به توافق رسیدند، اگر چه نتایج حاصله از تحقیقات «رادلوف» در «کاتاندا» به ندرت مورد توجه واقع شد، ولی او در مجاورت رود «اورسول» درهای را یافت که عبارت از درهای «پازیریک» و رودخانه «اولاکان» گورستان مهمی یافت که در ۱۹۲۹ میلادی به اتفاق معاونش «گریاسنوف» توانستند نخستین تپهای از تپههای وسیع را بررسی کنند. بر اثر اکتشافات سرگذشت قومی آشکار شد که در کارهای تزئینی دارای استعداد شگفتانگیز و مهارت مسلم و همچنین به درجهای عالی از فرهنگ رسیده بودند. سرانجام «رودنکو» و معاونش در غلبه بر دشواریهای حفاری در یخ به هنر و شیوهای زندگی آنان پی بردند و در حفظ و انتقال یافتههای خود از کوههای آلتای به موزهای «ارمیتاژ» توفیق یافتند. آثار یافت شده در «پازیریک» مانند یافتههای گورهای «سکاهائی سلطنتی» در جنوب روسیه ذاتاً گرانبها نبودند مانند. قسمت اعظم آثار سکائی محض از روسیۀ اروپای یا مجارستان از نقطۀ نظری هنری رضایت بخش به شمار نمیآمدند، ولی گذشته را بیش از اشیاء دیگر برای ما روشن میساختند. در نتیجه کاوشهای «رودنکو» زمینه را برای درک بیشتر هنر و زندگی و تاریخ اقوام جولگهای «اوراسیائی» (اروپا و آسیا) هموار میکند، تا آنجا که به «سکاها» مربوط میشود آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ ق.م دانست.»[۴] برخی از این هم فراتر رفته نزدیک به عصر مفرغ آثاری بدست آمدهاند که نشانگر ردپای آنها در اعصار قدیم است. عبدالحمید نیر نوری مینویسد: «در این اواخر از حسن اتفاق چند پارچه فرش در خلال کاوشهای باستانشناسان شوروی در تپهای پازیرک واقع در دامنة کوه آلتای به دست آمده که اکنون زینت بخش موزهای «ارمیتاژ» لنین گراد است. این فرشها در قبور سلاطین سکائی که در پازیرک دفن شده بودند دست نخورده محفوظ باقی مانده بوده است. در متن یک قالی آن ۲۴ شکل مربع ۴×۶ و در وسط مربعها گلهای طراحی شده است. اطراف آن متن یک حاشیه از مربعهای کوچک و سپس یک ردیف گوزن و پس از آن یک عده اسپ سوار که یک در میان هستند، دیده میشوند. این حاشیه را حاشیة باریک دیگری منقش به مربعهای کوچک که به لبهای قالی ختم میشود احاطه کرده است. بافت قالی بسیار ظریف و طبق تشخیص کاشف آن در هر «دیسی متر» مربع ۳۶۰۰ گره به کار رفته است.
قطعة دیگری که از چهار مربع تشکیل که در هر مربع شکل دو ملکه روی به روی هم ایستاده و آتشدانی در وسط و دو نفر دیگر حوله بدست از بانوان حرمسرا در پشت سر آنها دیده میشوند.»[۵]
سکاها در عصر مفرغ
«درعصر مفرغ پسین تابوت چرخدار در ازبکستان (نزدیک تاشکند) شباهت نزدیک با نظایرش در اکراین داشت و سطلهای مفرغین مکشوف از گورهای اکراین در حوزۀ رود کوبان نیز مصرف میشد، ضمن انکه از گورستان دخمهای «ایگدر» واقع در ایروان هم نمونههای آن به دست آمده است: بدین ترتیب روابط موجود در میان این نقاط با مرکز فلزکاری «اورارتو» آشکار میشود. در زمان بعدتر «سکاها» را مییابیم که در انتهای غربی منطقۀ استیپها به سر بردند و با فراخ دستی مصنوعات یونانی را مورد استفاده قرار میدادند، از همان سیبریائی غربی در شهرهای پازیریک واقع در میان «بیسک» (Biisk) و کوهای آلتای، گورهای شگفتانگیزی بر جای مانده که ضمن کاوشگری در آنها آثاری چون آئینههای چینی و ارابههای متعلق به زمان سلسلۀپادشاهی «هان» در چین و قلابدوزیها و قالیهای ایران یافت شده.
در حال که استخوانهای مردگان درون همان گورها نشان میدهند که میان این قبائل خصیصۀ نژاد مغولی از انتهای شرقی علفزارها در خانواۀ واحد گردهم میزیستند وجود داشته است. درست همانطور که شکل جانوری طرحریزی شده و در هم تابیدۀ خاص هنر سکاها از یک سو در مغولستان و از سوی دیگر در شبه جزیرهای «کریمه» متساویاً متداول بوده، به این معنا که زمینههای هنر از یک انتهای آسیا تا انتهای دیگر در طول حاشیهای شمالی سرزمینهای مسکون که محل تولد یافتن شهرها و نضج گرفتن تمدن واقع شده بود، امتداد داشته است.»[۶]
مورخین کلاسیک و صاحب نظران دیدگاهها مختلف دربارۀ مساکن آنها دارند، هر کدام به نوبت خود جغرافیای را برای استقرار آنها تعیین نمودهاند، که در این نبشته به نظرات آنها پرداخته شده است، البته بانضمام مطالب سودمند دیگری که «صاحب نظر» به آن اهتمام و توجه ویژه داشته است. البته تفاوت دیدگاهها هم اندک است ولی قابل اغماض نیست. برخی مانند شادروان حسن پیرنیا، ساحات بودوباش آنها را در طلیعۀ تاریخ از چین و مغولستان تا سواحل «دانوب» و «راین» گسترده میداند و بعضی دیگر نقاط خاصی از آسیا را خاطرنشان میکند. در این باره زندهیاد کوهزاد دلائل خویش را دارند که به آن اشاره میشود.
ادامه دارد…
[۱] – رقیه بهزاد، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، چاپ اول ۱۳۷۳، انتشارات وزارت امورخارجه ایران، ص ۱۲۷٫
[۲] – رقیه بهزاد، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، ص ۱۲۸ و ۱۲۹٫
[۳] – رقیه بهزاد، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، ص ۱۳۱٫
[۴] – همان مأخذ ص ۱۳۱٫
[۵] – سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان، چاپ اول ۱۳۷۵ ناشر انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. تهران، جلد۱، ص ۱۶۲٫
[۶] – پیشرفت علمی و فرهنگی بشر، چاپ اول ۲۵۳۶ شاهنشاهی بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران، ج ۱ بخش ۲ قسمت اول ص ۸۵ و ۸۶٫
نوشتن دیدگاه