چرا
حکومت این همه فشار و هزینه اجتماعی و اقتصادی را تحمل میکند؛ اما اجازه نمیدهد که
لین 500 کیلوولت از مسیر بامیان-میدان عبور کند؟ رمز این مخالفت شدید و این لجاجت و
سرسختی در برابر خواست مردم در چیست؟...
تصمیم گرفته ام به دو پرسش اساسی پاسخ بدهم؛ پرسشهایی که در حقیقت منطق مخالفت حکومت با عبور لین برق 500 کیلوولت از مسیر بامیان-وردک از یکسو و منطق پافشاری جنبش روشنایی در جهت عبور این لین و بدیلناپذیری این موضوع از سوی دیگر را روشن میکند.
چرا حکومت این همه فشار و هزینه اجتماعی و اقتصادی را تحمل میکند؛ اما اجازه نمیدهد که لین 500 کیلوولت از مسیر بامیان-میدان عبور کند؟ رمز این مخالفت شدید و این لجاجت و سرسختی در برابر خواست مردم در چیست؟
چرا جنبش روشنایی تنها به عبور لین 500 کیلوولت از مسیر بامیان-میدان وردک پافشاری میکند و هیچ نوع طرح بدیل را نمیپذیرد؟ راز این مقاومت و اصرار در کجا است؟
بعد از اینکه منازعه "توتاپ" (توتاپ را عامدانه به کار میبرم) اوج گرفت، پرسش اول به تکرار در رسانهها و مباحث سیاسی مطرح شد. "یعنی اینکه چرا حکومت با مسیر بامیان با این شدت و سرسختی مخالفت میکند؟"
در پاسخ به این پرسش، حکومت در روزهای نخستِ ماجرا، مخالفت خود را در دو جمله خلاصه میکرد؛ "فقدان بودجه" و "تأخیر 28 ماهه در آغاز کار" پروژه. در ادامه ماجرا اما پاسخ عملی حکومت، با پاسخ روزهای نخستش، در تضاد مطلق قرار گرفت. فقدان بودجه و ناگزیری تأخیر 28 ماهه و مشکلات تخنیکی اکنون عرضه کننده و خریداری ندارند. اکنون حکومت خود، با صد زبان، کذب این دو دلیل را جار میزند. جارچیهای زیادی را استخدام کرده است تا به مردم مژده دهند و تبریک بگویند که بعد از تغییر مسیر "توتاپ" پول مهیا است (نه 25 میلیون دالر که 125 میلیون دالر) و کار آغاز میشود. (نه 28 ماه بعد که همین اکنون)
موضع گیری کنونی حکومت، دلیل یا علت اصلی مخالفت حکومت با عبور لین 500 کیلوولت (معروف به توتاپ) از مسیر بامیان-میدان وردک را به مثابه یک "استراتژی"، به درستی روشن میکند. تأخیر در آغاز کار مسئله نیست. مشکلات تخنیکی وجود ندارد. فقدان بودجه هم مسئله نیست. بودجه هرچه مصرف میشود بشود؛ اما "استراتژی" باید تطبیق گردد.
"استراتژی"، محروم نگهداشتن مناطق مرکزی، از توسعه اقتصادی است. "استراتژی"، حذف بخش بزرگی از ملت به جرم خون و نژاد از شبکه ملی برق است. "استراتژی"، حذف یک جغرافیا از بدنه یک کشور است. "استراتژی"، تفکیک "خود" و "بیگانه" است. "استراتژی"، تداوم ستم و تبعیض سیستماتیک تاریخی است. "استراتژی" سدسازی در برابر پیشرفت یک جغرافیا و یک جامعه انسانی است. ولو این سدسازیها هزینه هنگفت داشته باشد. و بالاخره "استراتژی"، تحقیر یک گروه انسانی است. مسئله اصلی این است.
اگر استراتژی آن نمی بود برای تغییر لین برق 500 کیلوولت از مسیر بامیان به مسیر سالنگ آنهمه تقلا و برای کشیدن لین بدیل، با صرف بودجه بیشتر این همه تلاش صورت نمیگرفت. برای تصویب تغییر ماسترپلان و مسیر لین اصلی برق، در جلسه کابینه در ارگ، بر کسانی که حدس میزدند با این تغییر موافق نباشند اخم میکنند و چهره در هم میکشند؛ اما برای کشیدن لین بدیل، با لبخند سرشار از رضایت و البته آمیخته با غرور و تمسخر، آنان را به آغوش میگیرند و تبریک میگویند. آنجا مقیمان ارگ، با مسافران ارگ، صمیمیتی نشان نمیدهند؛ اما اینجا با آنها عکس یادگاری میگیرند.
سران اصلی حکومت بر مزایای لین اصلی و معایب لین بدیل برای مناطق مرکزی به خوبی آگاهند. آنها میدانند که مناطق مرکزی، برق را بیشتر از اینکه برای روشنایی خانههای شان بخواهند، برای صنعت و پیشرفت و توسعه اقتصادی و خودکفایی و استفاده از معادن و منابع سرشار داخلی و از همه مهمتر، عدالت و برابری و مصونیت میطلبند. حکومت میداند که دادن برق برای بیست هزار خانه در بامیان، از یک جغرافیا و از یک گروه انسانی و از یک محیط، محرومیت زدایی نمی کند؛ بلکه خود محرومیت زا میشود. حکومت همچنان میداند که اگر مناطق مرکزی به شبکه ملی برق وصل باشد و برق ولایات دیگر از آن مسیر عبور کند، مصونیت استفاده از برق برای آنان بالا میرود و هیچ کسی نمی تواند برق هزاره را، همچون انسان هزاره، در امتداد مسیر، گروگان بگیرد. و این مخالف استراتژی حکومت است.
با 25 میلیون دالر، و عبور لین 500 کیلوولت دروازه های توسعه اقتصادی به روی مردم مناطق مرکزی باز میشد. این در حالی است که توجیهات علمی و فنی و اقتصادی و اجتماعی همه به نفع مسیر بامیان است. حکومت نیز تا هنوز در اسناد و اظهارات رسمی خود بعد از افشاگریهای جنبش روشنایی و اشراف کارشناسان آن بر ماسترپلان برق، ناگزیر به ارجحیت مسیر بامیان-میدان وردک اذعان کرده است. در عین حال اما از تطبیق این پروژه در مسیر بامیان به بهانههای واهی، از جمله نداشتن 25 میلیون دالر جلوگیری مینمایند؛ اما از آنطرف حاضر اند 125 میلیون دالر، هزینه کنند تا به بهانه "لین بدیل" هم مردم را اغفال کنند و هم دروازههای توسعه اقتصادی و خودکفایی را برای همیشه به روی مناطق مرکزی و البته به جرم آنان به روی کل کشور ببندند و دسترسی آنان به معادن و منابع داخلی را ناممکن سازند. این است دلیل مخالفت ارگ و سپیدار. و این حرف من نیست. حرف مقامات حکومت و نتیجه محتوم عملکرد و رفتار حکومت است. ارگ و سپیدار در این ماجرا همدست و همداستان اند. آنها آماده اند، هرنوع هزینه اجتماعی را تحمل کنند؛ اما دست از استراتژی شان برندارند. حاضر اند صدها میلیون دالر مصرف کنند؛ اما نگذارند که سنت تاریخی در این کشور بشکند. سنت تاریخی، در بند نگهداشتن انسان هزاره و تحمیل رنج مضاعف بر آنها است.
اگر کوچی به یک زخم ناسور تبدیل میشود، اگر سرک کابل-هرات، (فعلا معروف به گردن دیوال) بیش از نیمقرن به صورت یک طرح روی کاغذ باقی میماند، اگر به بهانه حلقوی ساختن پروژهها، محرومیت ما را امتداد میدهند و پروژهها را "دورا دور" ما میپیچانند، اگر حضور ما در وزارتها هنوز "تابو" است، و بالاخره اگر درس خواندن و حضور ما در مکاتب و دانشگاهها غیر تحمل و مایه نگرانی تلقی میشود، همه در راستای همین استراتژی قابل فهم است.
تصور کنید اگر مردم مناطق مرکزی در قندهار، یا پکتیا یا پنجشیر ساکن میبود و مردم یکی از آن ولایات در بامیان سکونت میداشت، آیا بازهم وضعیت چنین بود که اکنون است؟ بازهم شاهراه کابل-بامیان هرات که شرق وغرب و پایتخت افغانستان را با کمترین فاصله باهم وصل می کند، در چنین وضعی قرار داشت؟ و یا اگر مردم بامیان در مسیر سالنگ موقعیت میداشت، آیا بازهم سالنگ با آنهمه خطراتش برای "ارگ" و "سپیدار" دارای اولویت بود؟ مسلما نه.
"چرا جنبش روشنایی، با لین بدیل 220 کیلوولت مخالف است و به جز لین 500 کیلوولت چیز دیگری را نمیپذیرد؟
در پاسخ به این پرسش، تا هنوز سه پاسخ داده شده است:
1- "لین بدیل 220 کیلوولت، خود، جزء استراتژی حذف و تبعیض است". این پاسخ از جانب جنبش روشنایی مطرح شده است.
2- "به عملی شدن لین 220 کیلوولت باور نداریم". این پاسخ از جانب برخی از هواداران جنبش روشنایی مطرح شده است.
3- "جنبش روشنایی "سویچ" می خواهد". این پاسخ از جانب مخالفان جنبش روشنایی مطرح شده است.
هریک از این پاسخ ها را به اختصار مرور میکنیم:
یکم؛ پاسخ جنبش روشنایی: "لین 220 کیلوولت خود، جزء استراتژی حذف و تبعیض است."
شرکت بین المللی فیشنر، در کنار دلایل فنی و تخنیکی بسیار، دو دلیل عمده را برای اثبات ارجحیت مسیر بامیان-میدان وردک، نسبت به مسیر سالنگ مطرح کرده بود؛ "دلیل اقتصادی و توسعوی؛ و دلیل امنیتی و بی خطر بودن".
جان بحث فیشنر این است که اگر "توتاپ" از مسیر سالنگ عبور کند، به توسعه اقتصادی و خودکفایی افغانستان کمک نمیکند و معادن غنی و سرشار افغانستان از شبکه ملی برق دور میماند. همچنین عبور "توتاپ" از سالنگ، شبکه ملی برق را با خطرات فراوان، از جمله خطر قطع برق در اثر حوادث طبیعی و خسارات جبرانناپذیر ناشی از آن مواجه میسازد؛ اما برعکس "اگر توتاپ" از مسیر بامیان عبور کند، فتح باب مهمی است در جهت خودکفایی افغانستان و بهره برداری از معادن و منابع داخلی و در نتیجه توسعه اقتصادی کشور. همچنین، اگر "توتاپ" از مسیر بامیان عبور کند، خطر قطع برق وجود ندارد. دلیلش هم روشن است؛ اولا مسیر بامیان از نظر حوادث طبیعی بی خطر و دارای ارتفاع کمتر است. ثانیا در آنصورت افغانستان دو لین از دو مسیر دارد که در صورت قطع یکی، از دیگری اش می تواند استفاده کند.
دلیل دیگری که به نفع مسیر بامیان وجود دارد، دلیل انسانی و اجتماعی است. تأثیرات اجتماعی تغییر مسیر "توتاپ" آنقدر عمیق و مهم است که با هیچ اقدام دیگر جبران شدنی نیست. یک بخش بزرگی از مردم افغانستان با تصمیم تغییر مسیر "توتاپ" عامدانه تحقیر شده است. یک بخش بزرگی از جغرافیای افغانستان عامدانه از شبکه ملی برق حذف گردیده و بیگانه پنداشته شده است. تأثیر این تصمیم، افکار عمومی یک بخشی از ملت افغانستان را زخمدار و به وحدت ملی آسیب زده است.
از نظر جنبش روشنایی، مخالفت حکومت با عبور لین "توتاپ" از مسیر بامیان و اصرار به لین بدیل 220 کیلوولت، نه تنها، مشکل مناطق مرکزی را حل نمی کند؛ بلکه دومین تحقیر حکومت نسبت به آن منطقه و آن مردم است؛ تکمیل سیاست حذف و نماد روشن دیگری از یک تبعیض سیستماتیک است؛ خنجر دیگری بر قلب جریحه دار یک گروه انسانی است؛ اقدام خیانت بار دیگری در جهت تعمیق شکاف های اجتماعی است؛ برنامه ریزی دیگری برای ساختن یک سد بلند جهت جلوگیری از پیشرفت و توسعه اقتصادی است. پیام این اقدام حکومت به جنبش روشنایی این است که شما نباید به شبکه ملی برق وصل باشید؛ شما نباید برق مصون و قابل استفاده برای نیازهای صنعتی داشته باشید. شما باید تا سالهای سال، محصور حصار طبعیت و مقهور قهر حکومت باشید.
وقتی میگوییم لین 220 کیلوولت درد نیازهای توسعوی و صنعتی ما را درمان نمیکند، دلیل صادق مدعای ما، اعتراف خود حکومت در اسناد رسمی حکومتی است. حکم ریاست جمهوری و گزارش کمیسیون حکومتی روشن میکند که برای استفاده از منابع و معادن و نیازهای صنعتی و توسعه اقتصادی کشور، یک لین 500 کیلوولت دیگر ضرورت است که بعدها باید از اشپشته به شبکه ملی برق وصل گردد.
با توضیحاتی که داده شد، روشن میشود که اینجا تقابل دو استراتژی است. یک استراتژی در تلاش تحمیل و تداوم محرومیت و سدسازی در برابر پیشرفت یک جامعه قومی و یک نقطه خاص جغرافیایی است؛ آنهم با قدرت حکومت؛ با پول و سرمایه خود ملت؛ و با جنگ روانی و استخباراتی. در عین حال استراتژی دیگر، در صدد آزادی از بند اسارت قومی و شکستن زنجیرهای محرومیت و نابرخورداری و تبعیض و ستم سیستماتیک است؛ آنهم با دستان پیینه بسته و خالی؛ با شکم گرسنه و چسپیده به پشت؛ با چهرههای چروکیده و خاک آلود؛ و با پاهای برهنه و آبله دار. این است منطق نپذیرفتن جنبش روشنایی طرح بدیل و لین بدیل را.
دوم؛ پاسخ برخی از هواداران جنبش روشنایی: "به عملی شدن لین 220 کیلوولت باور نداریم".
آن عده از هواداران جنبش روشنایی که این پاسخ را داده اند، هنوز به عمق استراتژی ستمبار حکومت فکر نکرده اند. طرح و تطبیق لین بدیل، برای منصرف ساختن جنبش روشنایی از داعیه برحق "توتاپ" است؛ برای فرونشاندن موج عظیم انسانیّ بزرگترین دادخواهی مدنی تاریخ است. حکومت میداند که کشیدن لین بدیل به عنوان بزرگترین خلط مبحث، از یکسو حکومت را از مخمصه محاکمه در محکمه افکار عمومی، در عرصه ملی و بین المللی نجات میدهد، و از سوی دیگر استراتژی تداوم تبعیض بر علیه انسان هزاره نیز به نحوی عملی میگردد. بی جهت و بی حساب و کتاب نیست، اگر آنجا 25 میلیون دالر نمی پردازند و اینجا 125 میلیون دالر میپردازند.
بحث ما اجرا شدن و اجرا نشدن لین بدیل نیست. بحث ما انحرافی بودن آن است. میخواهند، با اجرای آن، ما را از داعیه برحق ما دور کنند. بحث ما این است که حتی اگر همین فردا، لین 220 کیلوولت را به بامیان برسانند و میترهای بیست هزار خانه موعود را توزیع کنند؛ بازهم جنبش روشنایی خطاب به ارگ و سپیدار خواهد گفت که: عطای تان را به لقای تان می بخشیم. ما تا رسیدن به حق خود از پای نمی نشینیم.
ما دانش آموختگان دبستان مزاری بزرگیم. روزگاری مسعود به مزاری گفته بود که؛ میخواهید چند وزارت برای تان بدهم؟ مزاری گفته بود؛ اول ادبیاتت را اصلاح کن! شما در جایگاهی نیستید به ما وزارت ببخشید. ما میخواهیم در تصمیم گیریهای این کشور شریک باشیم. (نقل به مضمون است) خطاب ما نیز به ارگ و سپیدار این است که اول جایگاه تان را درست تشخیص دهید! شما در جایگاهی نیستید که چیزی را از کیسه تان ببخشید. شما مکلف به ارائه خدمات یکسان به جامعه و مدیریت عادلانه امتیازات ملی به همه مردم افغانستان هستید. «مرا به خیر تو اُمّید نیست، شر مرسان».
سوم؛ پاسخ مخالفان جنبش روشنایی: "جنبش روشنایی "سویچ" میخواهد".
این پاسخ، در واقع بخشی از جنگ روانی و استخباراتی حکومت است که در راستای منطق "نفاق بیانداز و حکومت کن" مطرح شده است. جدا کردن بامیان از بدنه ملت و پیکره کشور، بخشی از جنگ روانی حکومت بود. هیچ زخمی برای انسان هزاره، زهر دارتر از آن اظهارات فرافکنانه رییس جمهور نبود که گفت؛ در صورت عبور لین از بامیان صدهزار نفر از آن مستفید میشود و در صورت عبور از مسیر سالنگ شش میلیون نفر. هیچ زخمی برای مناطق مرکزی دردناکتر از آن نبود که یک جانوری در قبای وزیر یک کشور، به رسانهها ظاهر شد و گفت که برق دادن به بامیان به محرومیت 12 ولایت دیگر می انجامد. طرح "سویچ" خواستن نیز در امتداد همین فرافکنیها قابل فهم است.
"سویچی" در کار نیست. اگر برق وارداتی سویچی داشته باشد، در ترکمنستان است. در امتداد مسیر نیز اگر سویچی داشته باشد، در آقینه است؛ در شبرغان است؛ در مزار است؛ در بغلان و پل خمری است. چرا در این مسیر طولانی بحث سویچ مطرح نمیشود؛ اما در بامیان مطرح میشود؟ درد ما این دوگانه دیدنها است. درست گفته بودند، در تظاهرات میلیونی 27 ثور. "درد ما برق نیست، فرق است".
هزاره، گروگانگیر و ویرانگر و بدسرشت و انحصار طلب و نفاق انداز نبوده و نیست. ما همواره حق خود را با اثبات حق دیگران خواسته ایم؛ یعنی اگر تو برق حق داری، من نیز حق دارم. ثانیاً هزارهها بیشتر از آنکه در بامیان باشند در کابل اند. امکان ندارد که یک میلیون انسان کابلی به جاده بیایند تا زمینه خاموش کردن برق خانه خویش را فراهم سازد. ثالثا حتی اگر هزاره بدسرشت و گروگانگیر هم باشد، چنین چیزی عملا ممکن نیست. وقتی هزاره بامیان در صدد خاموش کردن برق خانه دیگران براید؛ آیا دیگران در امتداد این مسیر طولانی از ترکمنستان تا بامیان، خانههای بامیان را تاریک نخواهند کرد؟
در بحث "نسبت حکومت با توتاپ" و "نسبت ما با توتاپ"، از تقابل دو استراتژی سخن گفتم. اینک با اشارهای به منطق دادخواهی جنبش روشنایی و چشم انداز آن، دامن این بحث را جمع میکنم.
ما اکنون در چارسوی تاریخ ایستاده ایم. یک طرف، جاده آزادی و عدالت و برابری است؛ اما طرف دیگر، جاده ستم و استبداد و تبعیض و نابرابری. طرف سوم، جاده عزلت و بیتفاوتی و ندانمکاری قراردارد و طرف چهارم نیز جاده نق زدنهای بیحاصل و شرارتهای بی ثمر.
انتخاب، دشوار و قدمگذاشتن در نفس گرم جاده آزادی و عدالت هزینهبردار است. ژاندارم حکومت با توپ و تفنگ و دالر و کانتینر، و با پشتوانه هماهنگِ "مقیم" و "مسافر"، ایستاده است تا با تهدید و توطئه و جنگ روانی و استخباراتی و ترفندهای نفاقافگنانه، حلقههای ضعیف زنجیر مقاومت مردم را بشکناند و "همرهان سست عناصر" را از قافله جدا کند.
این وضعیت به تقابل نفس گیر دو "استراتژی" انجامیده است. "استراتژی" دادخواهان جنبش روشنایی این است که پروای "مقیم" و "مسافر" نکند، از توپ و تفنگ و کانتینر نهراسد و به دالر و جذبههای آن دل نبندد و بیاعتنا به همه اینها، راه خود را بهسوی جاده عدالت و آزادی و برابری باز کند. در مقابل، "استراتژی" حکومت این است که با بستن جاده آزادی و عدالت، در یک عقبگرد تاریخی، مردم را از چارسوی سرنوشتساز تاریخ، به جاده ستم و استبداد و تبعیض و نابرابری برگرداند.
برای ما که اکنون رو به جاده عدالت و آزادی، به دادخواهی برخاسته ایم (و برای من که اکنون در کرسی نمایندگی مردم نیز نشسته ام) اولویت و انتخاب این است که در راستای تقابل این دو استراتژی، مردانه در پای آرمان آزادی و عدالت بایستیم و استوار و راستقامت در جاده آزادی و عدالت بهپیش برویم؛ حتی اگر جان ما فدای آزادی و عدالت گردد. انتخاب ما این است که در این جدال تاریخی و سرنوشتساز، جانب پول و قدرت را نگیریم. جذبهها و وسوسههای رنگارنگی که در اردوگاه قدرت است، مجذوب و مجنون ما نکند.
انتخاب ما این است که جانب دستهای خالی و پینهبسته را بگیریم. جانب پاهای برهنه و آبلهدار را بگیریم. جانب چهرههای چروکیده را بگیریم؛ و سرانجام بهامید صبح پیروزی، در این شب تارِ ظلم و تبعیض، در صف روشنایی طلبان بایستیم و از جان خود مایه بگذاریم و آنگونه که "لوترکینگ" سیاه به پهنا و درازای تاریخ فریاد زده بود؛ ما نیز اکنون به وسعت جهان فریاد بزنیم که "ما رؤیایی داریم". این رؤیا، آزادی است؛ عدالت است؛ برادری است؛ وحدت ملی به معنای واقعی کلمه است؛ رفع ستم است؛ به تابوت انداختن جنازه تبعیض است؛ به گورستان فرستادن استبداد است؛ و بالاخره رسیدن به یک جامعه مرفه و انسانی و عاری از خشونت و خونریزی است. جامعهای که در آن ارزش و عزت انسانها به کرامت و شرافت انسانیّ انسانها بستگی دارد، نه به خون و نژاد و جنسیت و جغرافیا و زبان و تفاوتهای فیزیکال.
من نوید رسیدن به چنین جامعه ای را با گوش جان و وجدان خود میشنوم؛ اما وجدانم به من نهیب میزند که اینکار آسان به دست نمیآید. نهیب میزند که آماده یک مبارزه پرهزینه باش. نهیب میزند که هدف، بزرگ و مقدس است. نهیب میزند که رسیدن به این هدف ممکن نیست، مگر اینکه شریانهای جاری تعصب، در مغز و قلب حاکمان و سیاستمداران ستمکار و تبعیضپیشه و نفاقافگن و قوماندیش، با ایستادگی و مقاومت انسانهای مبارز، آزادیخواه و انسانیتاندیش، برای همیشه خشکانده شود و تبعیض پیشهگان و ستمسالاران، برای عبرت آیندگان به نسلها و عصرهای بعد، معرفی گردند. این است "رؤیای میلیونها انسان هوادار جنبش روشنایی، از افغانستان تا اروپا و امریکا و استرالیا و جاپان و سایر کشورهای جهان.
ما چیزی برای باختن نداریم. راهی را که انتخاب کرده ایم، جز پیروزی مردم سرانجامی ندارد. چشم انداز جنبش روشنایی روشن و آفتابی است. از هوادارن جنبش روشنایی تقاضا میکنم که تحت هیچ شرایطی احساس یأس و خستگی نکنند. مفتخر و راست قامت، آهسته و پیوسته، تا انتهای جاده می رویم. این صف طولانی و عظیمی که بسته شده است، شکستناپذیر است.
برخی از "همرهان سست عناصر" مبارزه ضد تبعیض جنبش روشنایی را به روشن کردن بیستهزار خانه در بامیان تقلیل میدهند. بارها گفتهایم و بار دیگر نیز به آنها میگوییم که داعیه ما بزرگتر از آن است. آن دریای مواج انسانی، در "روز تاریخی 27 ثور"، برای این در جاده جاری شدند تا مرگ استبداد و پایان شب تارِ ستم و تبعیضِ سیستماتیک را اعلام کنند. هواداران جنبش روشنای از اروپا تا امریکا و استرالیا برای این، پا به پای معترضین کابل و بامیان و ولایات کشور حرکت کردند تا برابری انسانی را فراتر از مرزهای افغانستان فریاد کنند.
ساده دلانه است اگر بگوییم که برای روشن کردن چندهزار خانه در بامیان، یکمیلیون انسان در کابل به جاده میآیند. به دور از حقیقت است اگر تصور کنیم که برای روشن کردن چندهزار خانه در بامیان، هواداران جنبش روشنایی در سرتاسر جهان به پا میایستند و جهان را غافلگیر و شگفتزده میکنند.
خائنانه است اگر لین بدیل حکومت را دستآورد تبلیغ کنیم. مگر لین بدیل 220 کیلوولت با ظرفیت 300 میگاوات، بهعنوان جاگزین لین 500 کیلوولت، در فیصله 11 ثور کابینه تصویب نشده بود؟ مگر جاگزینی همین لین 220 کیلوولت، به عوض لین 500 کیلوولت خود، علت اصلی اعتراضها و جاری شدن دریای مواج انسانی به جادهها و خیابانها در داخل و خارج نگردید؟ با چه منطقی میتوان بعد از این همه هزینه، برگشت به لین بدیل را توجیه کرد؟
برگشت به لین بدیل 220 کیلوولت، تبرئه حکومت و متهم کردن خویشتن است. هدف از آمدن یکمیلیون انسان به جاده این بود که بر ایده استبدادی لین بدیل 220 کیلوولت نفرین بفرستند. هدف از اعتراضهای تاریخساز و مدنی ما در داخل و خارج این بود که لین 500 کیلوولت را به مسیر اصلی اش، یعنی بامیان-میدان وردک برگردانیم. برگرداندن لین 500 کیلوولت، از نظر ما به معنای برگرداندن سران تبعیضگرای حکومت، به جاده عدالت و انصاف است. و تنها این میتواند هواداران جنبش روشنایی را قناعت دهد.
ما روشنایی را در همه ابعاد آن ضرورت داریم. ما به حیث یک ملت تصمیم گرفته ایم که هم به تاریکی نفرین بفرستیم و هم به وسعت وجدانهای بیدار انسانی در پهنه جهان چراغ روشن کنیم و بر منار آسمانخراش انسانیت بیاویزیم.
سخن آخر" اینکه؛ جنبش روشنایی تا رسیدن بهخواست برحق خود، خاموش نمیشود و از پا نمینشیند. عزمها در داخل و خارج برای یک مبارزه سرنوشتساز جزم است. کسانی که در نقش "پولیس ضد شورش حکومت"، از "اردوگاه قوم"، "به کاروان ما" امر توقف و امر سکوت می دادند، اکنون شرمسار و شکست خورده اند. آنها اکنون به کسانی میمانند که در یک منجلاب عظیم فرورفته باشند و با هر حرکتی، بیشتر به اعماق منجلاب فرو کشیده شوند. جارچیهای فیسبوکی و حاملان تاریکی شورای امنیت که از "اردوگاه قوم" استخدام شده اند، هرچند که تلاش دارند، "معاش حلال کنند" و "ارباب" راضی نگهدارند؛ اما کار شان نتیجه عکس دارد. برخی به آنان نفرین می فرستند، برخی بر بلاهت شان می گریند و برخی دیگر می خندند. تلاشهای این عساکر جان برکف اردوگاه نفاقپیشه حکومت، نه تنها تأثیری ندارد؛ بلکه عزم مبارزان راه روشنایی و سنگرداران عزت و شرف مردم ما را جزم تر میکند
«عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»